هیچ دلیلی از کتاب و سنت پیامبر، بر قتل مرتد قائم نیست. اما کثرت قائلین به قتل مرتد، فقهاء عظام را از تدبر بازداشته و به وادی تقلید از یکدیگر کشانده است، و دین رأفت و رحمت و حرّیت را به دین خشونت و قهر مبدل ساخته است. اگر حکم مرتد، قتل بود، قطعاً در قرآن کریم ذکر میشد ولی در کتاب خدا اشارهیی به آن نشده، در حالی که قرآن، بیان روشن هر چیزی است، خصوصاً حکم قتل یک انسان، که از اعظم احکام و اهم آنها میباشد. پیامبر اکرم هم نه منافقی را به قتل رسانده و نه مرتدی را، در حالیکه عدهیی از مسلمانان مرتد شدند و پیامبر هرگز نگفت که «فلان کس را بکشید، زیرا مرتد شده است». اخبار ضعیفی هم که در قتل مرتد وارد شده است، نه موجب علم است و نه حتی موجب ظن و شک. این روایات از لحاظ سند، مجعول، و از نظر متن، مخالف کتاب خدا است.
در کتاب «فقه استدلالی» ادلۀ «قائلین به قتل مرتد» به طور مفصل مورد بحث قرار گرفته و دلائل فراوان بر ضعیف و غیرقابل استناد بودن این روایات ارائه شده است. همچنین سند و رجال روایات بررسی شده است و نظر علماء رجال راجع به میزان وثوق راویان این احادیث آورده شده است که همگی نشان میدهد این چند روایت اندک، نه تنها باعث علم نمیشود، حتی موجب ظن هم نیستند... پس چگونه با تمسک به این اخبار، به قتل نفس حکم میدهند؟ آیا به صرف احتمال و محض شک و خیال، خون ریزی جائز است؟
در بخش دیگری از فصل «ارتداد» در کتاب فقه استدلالی، به مباحثه با فقهاء، پیرامون معنای مرتد فطری و ملی و معنای محارب پرداخته شده است و با استناد به قاعدۀ کلی «دفع حدود به شبهات»، آمده است:
«شایستۀ فقیه نیست که در دقت عمل، اهمال نموده و در افتاء شتاب کند و در خونریزی شریک گردد زیرا در برخی از مواضع، سبب اقوای از مباشر است و اگر فتوای فقیه نباشد، چنین قتلی صورت نمیگیرد. در ضمن جاحد و منکر را محارب شمردن، مخالف لغت و فقه و اتفاق امت میباشد».
آیات پیرامون بازگشت از دین خدا و ارتداد، به طور کامل در خلال مباحث فصل «ارتداد» آورده شده است و معنای آنها مورد بحث واقع شده و به تناقض آشکار، میان این آیات از یک سو و روایات متضارب مورد استناد فقیهان از سوی دیگر اشاره شده است.
در مبحث ششم از فصل «ارتداد» با آوردن عباراتی از متن تورات، ثابت شده است که ریشۀ حکم قتل برای مرتد، از آن متن اتخاذ شده و از افترائات یهود است. یهودیان خواستهاند با جعل این حکم در اسلام، ایرادی بر حکم تورات وارد نشود.
در مبحث هفتم، موضوع محاربه با خدا و رسول و فساد در زمین در آیۀ 33 سورۀ مائده به طور مبسوط بحث شده و مسائل لغوی، تفسیری و تاریخی بسیاری در اثبات این معنا آمده است که مفاد آیه، بیانگر وضع حکم نیست، بلکه تنها تهدیدی است برای ستمگران و مشرکان. همانگونه که هیچگاه پیامبر کسی را به خاطر محاربه یا فساد در زمین، به قتل یا تبعید محکوم نکرد.
در مبحث هشتم، بطلان ارجاء یعنی تأخیر عمل از ایمان ثابت شده است و به معنای ایمان، التفات خاص شده و آمده است که «این نیز یکی از بدعتهای معاویه است زیرا میخواست در برابر مردم خود را متدین قلمداد کند و در پاسخ به اعتراض آنها به استناد به آیۀ قرآن بگوید که خداوند گناهان را میآمرزد و اگر شخص فقط مؤمن باشد و به اصول ایمان خود عمل نکند و بلکه مرتکب گناه هم بشود گناه کردنش به وی زیانی نمیرساند.
در مباحث نهم و دهم، اخبار شیعه و اهل سنت در تعریف ایمان آمده است که نشان میدهد اساساً ایمان از عمل صالح، منفک و مجزا نیست، و «ایمان، کلاً عمل است و گفتار تنها پارهیی است از عمل».
در مبحث یازدهم، اخبار «حدود و تعزیرات» آمده است و این سؤال مطرح گشته که «چگونه فقهاء در احکام دین تصرف کردهاند و آن را دچار تشدید و تغییر نمودهاند؟! در حالی که حلال نبی تا روز قیامت حلال است و حرامش، حرام.
مبحث دوازدهم که شامل روایات تاریخی بسیار شگفت انگیزی است، به «سیرۀ پیامبر با منافقین و مرتدین و کفار» میپردازد و نشان میدهد که «پیامبر، احدی از منافقین و مشرکین را به قتل نرساند و قتال (نبرد) او هم منحصر به مشرکین بود، آن هم وقتی با وی میجنگیدند. یعنی فقط از کیان اسلام و سلامت وطن خود در برابر تجاوز دفاع میکرد. وی هیچ یک از مرتدین را هم نکشت» یعنی پیامبر دقیقاً به فرمان الهی در سورۀ مائده عمل مینمود و دین اسلام مبنی بر دعوت خلق است با حکمت و موعظۀ حسنه، نه با زور و جنگ و اکراه و اجبار و این اخبار موجود مورد استناد را که حتی موجب ظن هم نمیشود باید به سینۀ دیوار زد. بناءبر آنچه خود پیامبر و ائمه صلوات الله علیهم فرمودهاند.
در پایان روایاتی چند از تاریخ اسلام آمده است که اوج اخلاق و مکارم پیامبر را به تصویر میکشد در برابر آنها که سالها کینه توزانه به دشمنی پیامبر پرداختند و حتی کمر به قتل او بستند. اما آیین این پیامبر کجا و دینداری ما کجا؟ حکم شریعت الهی کجا و فتوای فقهاء ما کجا؟
در کتاب «فقه استدلالی» ادلۀ «قائلین به قتل مرتد» به طور مفصل مورد بحث قرار گرفته و دلائل فراوان بر ضعیف و غیرقابل استناد بودن این روایات ارائه شده است. همچنین سند و رجال روایات بررسی شده است و نظر علماء رجال راجع به میزان وثوق راویان این احادیث آورده شده است که همگی نشان میدهد این چند روایت اندک، نه تنها باعث علم نمیشود، حتی موجب ظن هم نیستند... پس چگونه با تمسک به این اخبار، به قتل نفس حکم میدهند؟ آیا به صرف احتمال و محض شک و خیال، خون ریزی جائز است؟
در بخش دیگری از فصل «ارتداد» در کتاب فقه استدلالی، به مباحثه با فقهاء، پیرامون معنای مرتد فطری و ملی و معنای محارب پرداخته شده است و با استناد به قاعدۀ کلی «دفع حدود به شبهات»، آمده است:
«شایستۀ فقیه نیست که در دقت عمل، اهمال نموده و در افتاء شتاب کند و در خونریزی شریک گردد زیرا در برخی از مواضع، سبب اقوای از مباشر است و اگر فتوای فقیه نباشد، چنین قتلی صورت نمیگیرد. در ضمن جاحد و منکر را محارب شمردن، مخالف لغت و فقه و اتفاق امت میباشد».
آیات پیرامون بازگشت از دین خدا و ارتداد، به طور کامل در خلال مباحث فصل «ارتداد» آورده شده است و معنای آنها مورد بحث واقع شده و به تناقض آشکار، میان این آیات از یک سو و روایات متضارب مورد استناد فقیهان از سوی دیگر اشاره شده است.
در مبحث ششم از فصل «ارتداد» با آوردن عباراتی از متن تورات، ثابت شده است که ریشۀ حکم قتل برای مرتد، از آن متن اتخاذ شده و از افترائات یهود است. یهودیان خواستهاند با جعل این حکم در اسلام، ایرادی بر حکم تورات وارد نشود.
در مبحث هفتم، موضوع محاربه با خدا و رسول و فساد در زمین در آیۀ 33 سورۀ مائده به طور مبسوط بحث شده و مسائل لغوی، تفسیری و تاریخی بسیاری در اثبات این معنا آمده است که مفاد آیه، بیانگر وضع حکم نیست، بلکه تنها تهدیدی است برای ستمگران و مشرکان. همانگونه که هیچگاه پیامبر کسی را به خاطر محاربه یا فساد در زمین، به قتل یا تبعید محکوم نکرد.
در مبحث هشتم، بطلان ارجاء یعنی تأخیر عمل از ایمان ثابت شده است و به معنای ایمان، التفات خاص شده و آمده است که «این نیز یکی از بدعتهای معاویه است زیرا میخواست در برابر مردم خود را متدین قلمداد کند و در پاسخ به اعتراض آنها به استناد به آیۀ قرآن بگوید که خداوند گناهان را میآمرزد و اگر شخص فقط مؤمن باشد و به اصول ایمان خود عمل نکند و بلکه مرتکب گناه هم بشود گناه کردنش به وی زیانی نمیرساند.
در مباحث نهم و دهم، اخبار شیعه و اهل سنت در تعریف ایمان آمده است که نشان میدهد اساساً ایمان از عمل صالح، منفک و مجزا نیست، و «ایمان، کلاً عمل است و گفتار تنها پارهیی است از عمل».
در مبحث یازدهم، اخبار «حدود و تعزیرات» آمده است و این سؤال مطرح گشته که «چگونه فقهاء در احکام دین تصرف کردهاند و آن را دچار تشدید و تغییر نمودهاند؟! در حالی که حلال نبی تا روز قیامت حلال است و حرامش، حرام.
مبحث دوازدهم که شامل روایات تاریخی بسیار شگفت انگیزی است، به «سیرۀ پیامبر با منافقین و مرتدین و کفار» میپردازد و نشان میدهد که «پیامبر، احدی از منافقین و مشرکین را به قتل نرساند و قتال (نبرد) او هم منحصر به مشرکین بود، آن هم وقتی با وی میجنگیدند. یعنی فقط از کیان اسلام و سلامت وطن خود در برابر تجاوز دفاع میکرد. وی هیچ یک از مرتدین را هم نکشت» یعنی پیامبر دقیقاً به فرمان الهی در سورۀ مائده عمل مینمود و دین اسلام مبنی بر دعوت خلق است با حکمت و موعظۀ حسنه، نه با زور و جنگ و اکراه و اجبار و این اخبار موجود مورد استناد را که حتی موجب ظن هم نمیشود باید به سینۀ دیوار زد. بناءبر آنچه خود پیامبر و ائمه صلوات الله علیهم فرمودهاند.
در پایان روایاتی چند از تاریخ اسلام آمده است که اوج اخلاق و مکارم پیامبر را به تصویر میکشد در برابر آنها که سالها کینه توزانه به دشمنی پیامبر پرداختند و حتی کمر به قتل او بستند. اما آیین این پیامبر کجا و دینداری ما کجا؟ حکم شریعت الهی کجا و فتوای فقهاء ما کجا؟